ژوانژوان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

روزهای زیبای من

دلغنچه ما

 ماهک ما، این روزها حالش خیلی خوبه و حال ما بهتر از همیشه .. میشه در کنارش بود و خوشی رو نفهمید؟ یه وقت هایی خدای بزرگ خدای مهربون از روی لطفش طعم یه لذت هاییی رو بهت میچشونه مثلا" این روزها نتیجه کنکور اعلام شد یه دانشگاه خوب قبول میشی که ما هم در زمان خودش قبول شدیم البته نه یه دانشگاه خوب... اون قبول شدنه یه مدت کوتاهی حس خوبش همراهته  و یا وقتی سر کار اومدم یه مدتی خوشحال بودم و بعد به سرعت یادم رفت چه روزهایی رو در آرزوی یه کار خوب بودم ...این ها رو گفتم تا منظورمو بهتر برسونم  نمی دونم چرا وقتی یه بچه  فضای خونه رو لبریز میکنه از صدا ی خنده ،غر ،... چرا این حسه تکراری نمیشه چرا این روزها عادی نیست نمی دونم حا...
21 شهريور 1392

خواهری دلم خیلی برات تنگ شده .....:(

سلام ژوانی الهی قربونت برم خوبی نفسم؟ خاله جونیم خوبی ؟ خاله جون و ژوانی عزیزم خیلی دلم براتون تنگ شده ژوان عزیزم نفسم منو ببخش خیلی وقته توی وبلاگ چیزی ننوشتم دوست داشتم برای روز تولدت توی وبلاگ یه پست میذاشتم اما بعد تصمیم گرفتم صحبت های خواهرانمونو توی یه نامه برات بنویسم و بیارم تهران!  خاله جون از همون نامه هایی که برام.....مینوشتی ..... یادته؟ من تازه مدرسه رفته بودم و عاشق نامه نوشتن بودم و هر کی می اومد تهران یه نامه بهش میدادم برات بیاره؟ ژوانی این روز ها وقتی بزرگ شدن فرشته ی زندگیم که شما باشی رو میبینم خدا رو شکر میکنم به خاطر اینکه یه فرشته به ما داده اغراق نمیکنم اگه بگم که تو زیبا ترین مهربون ترین ...
17 شهريور 1392

برای عزیزترینم

از پست قبلی خیلی وقته که میگذره دمای هوا بهتر شده و من و تو دد با هم بیشتر بیرون میریم . این روزهاوقت هم نمیشدبه تلفن هام جواب بدم فکر کنم 2 هفته بود پستهای مامانها رو هم توی کلوپ نخوندم به شدت توی اداره مشغول بودم و تا 4 گاهی میموندم عوض شدن رویه واگذاری انشعاب به مشترکین یکباره بار سنگینی از درخواستها قبلی رو رو دوشمون گذاشت که مجبور به بیشتر موندن توی ادراه بودم ... بگذریم ...سفر خرم آباد خوش گذشت ،ژوان وقتی با صدفی تو اتاق تنها بودید من بیرون حس خوبی داشتم ساکت با وسایلش بازی میکردی بماند که اتاقش دیدن داشت چون همه جا رو بهم زده بودی و اون دلش نمی اومد بهت چیزی بگه...و چقدر دوسش داری باورش برام سخته کوچیکتر که بودی بغلش نمیرفتی و این من...
17 شهريور 1392
1